آزمایشهای غربالگری
سلام خاله جونی شنبه مامانت اومد خونه ما که بره خونه مادر بزرگت تا با هم برن آزمایشگاهی که گفته بودم ولی مادر بزرگت زنگ زد وگفت که می خواد بره مشهد برای روز عرفه این شد که مامان بهناز موند خونه ما تا فرداش باهم بریم بیمارستان پارس تا اونجا آزمایش بدیم .
یکشنبه صبح بارونی می بارید که نگو و نپرس آماده شدیم منهم رامیلا رو دادم به باباش تا ببره مغازه نگه داره تا ماکارمون رو انجام بدیم وقتی رفتیم نزدیک دو ساعت معطل شدیم اول یه سونوگرافی انجام شد خیلی طول کشید آخه مامانت می گفت که شما خواب بودی و اصلا تکون نمی خوردی بعدش یه آزمایش خون البته گفتن که این خونها می ره آلمان و بعد از چند هفته نتیجه اش معلوم میشه می بینی یه کاری کردی که خون مادرت رفت خارج کلی خندیدیم داخل سونو که همه چی خوب بود انشالله تو آزمایشم همه چی خوب باشه راستی مامانت صدای قلبت رو شنیده بوده میگفت که خیلی تند تند میزده قربون صدای قلبت برم .
عزیزم دوستت دارم