رادین رادین ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

❤ زندگی ❤

سالگرد ازدواج مامان و بابا

  سلام به نی نی خوبی خاله این چند وقته خیلی اتفاقات افتاد شما اسباب کشی کردید همین طور ما انگشت پام خونه شما شکست سنگ کابینت افتاد روی پام و انگشتم از دو جا شکست خیلی این چند وقته سخت بود مخصوصا جابجاییها خیلی اذیت کرد همه رو ولی شما جات خوب بود رامیلا هم کلی شیطنت میکرد اومدم بگم که امروز یعنی ٨ اسفند سالگرد ازدواج مامان وباباته امسال دومین سالگردشونه که از امسال سه نفر شدن شما زرنگ بود زودی اومدی که مامانی و بابایی زود سه نفر بشن کار خوبی کردی آفرین مامانت همش میگه اینقدر دوست دارم نی نی من بدنیا بیاد بغلش کنم راستش منهم دوست دارم زود خاله بشم این مامان و بابات هم که خیلی تنبل هستن هنوز اسم انتخاب نکردن تا ما شما رو با اسم...
8 اسفند 1390

امان از دست نی نی

  سلام نی نی کوچولو دیروز مامانت رو خیلی ناراحت کردی چونکه می گفت تکون نمی خوری بعد هم که خیلی نگران شده با بابات باهم رفتن بیمارستان و یکسری آزمایش از مامانی گرفتن و یک نوار انقباض خدا رو شکر خوب بوده ولی خوب دیگه مامانت خیلی ترسیده دیگه مامانی رو اذیت نکنی عزیزم اونجا حسابی تکون بخور تا مامانت نگران نشه این روزها مامانت در حال جمع کردن اسباب و اثاثیه خونتونه انشالله چند روز دیگه میرید خونه جدید پس تو هم نی نی خوبی باش و مامان رو نگران نکن خاله جونم آفرین دوستت دارم خیلی زیاد . ...
2 بهمن 1390

خرید خونه جدید

  سلام به کوچولوی خاله خوبی خاله جونم می دونم الان جات راحته خوبی همش گرفتی خوابیدی و تو همین موقعیت که شما همش خوابی مامانی و بابایی می رفتن دنبال خونه آخه دارن خونه رو عوض می کنن بالاخره بعد از این همه جستجو دیروز که با من رفته بودن دنبال خونه یه اولین خونه رو پسندیدن و معامله کردن می بینی خاله چقدر پاقدمم سبکه سریع خونه پیدا شد آره عزیزم خونه جدیدتون مبارک باشه انشالله دیگه شما اونجا بدنیا می یایی البته منظورم اینکه بعد از تولد می ری اونجا حالا دیگه از فردا که پنجشنبه است بریم خونه شما تا کمک کنیم وسایلاتون رو جمع کنیم عزیزم دوستت دارم زودباش بیا دیگه دلم برات تنگ شده عسلی خاله . ...
14 دی 1390

حال و روز شما

  سلام جیگر خاله امروز مامان رفته بود دکتر جواب آزمایشها و سونوگرافی غربالگری سری دوم رو هم برده خدا رو شکر خوب بود راستی بازم رفتیم سونو گفتن که پسر بازم نمی دونیم ما رو معطل خودت کردی وروجک پنجشنبه هم رفتیم کمی لباس برات خریدیم منم یه شلوار لی کوچمولو برات گرفتم انشالله که مبارکت باشه نمی دونم خوشت می یاد یا نه ولی قشنگه عزیزم بازم شک داریم ولی خوب دیگه چکار کنیم باید خریدت رو انجام بدیم انشالله که درسته عزیز خاله دوست دارم بوسسسسسسسسسسسسسسسس. ...
11 دی 1390

کاکل زری یا ناز پری . . .

  سلام نی نی امان از دست تو ما رو سر در گم کردی امروز بابا مامانت رفته بودیم سونوگرافی خانم دکتر گفت که احتمالا دختر آخر ما نفهمیدیم که دخملی یا پسر حالا مامانت باید یه چند وقت صبر کنه تا قشنگ مطمئن بشه تا اون موقع تکلیف ما هم معلوم بشه آخه مامانی می خواد برات لباس بگیره سیسمونی بخره زود باش دیگه تکلیف ما رو روشن کن آفرین نی نی خوبببببببببببببببببببببببببببب دوست دارم بوس بوس . راستی امروز که رفتیم سونوگرافی ازت فیلم گرفتم بخدا من قشنگ پاهات رو می دیدم راستی وزنت ٢٣٦ گرم بود خیلی کوچمولویی انشالله هر چی باشی سالم باشی . ...
3 دی 1390

رفیق قلقلی

  این شعر برای شما که می دونم بزرگ بشی عاشق توپ می شی اي توپ قلقلي بدو كوچولوي فسقلي بدو بپر بالا  بيا پايين برو تو هوا بخور زمين   توپ قشنگم مي دوني كه خيلي ناز و شيطوني؟ پر مي كشي توي هوا قل مي خوري روي زمين ميري بالا مياي پايين   ديروز چه  شيطون شدي! روي درخت  پريدي همونجا پنهون شدي   خواستم تو رو بيارم روي زمين بذارم چشمم تو را خوب نمي ديد دستم  بهت نمي رسيد درخته  را تكون دادم تو افتادي روي زمين   گرفتمت دو دستي رفيق من تو هستي ...
28 آذر 1390

کاکل زری خوش اومدی

  سلام خاله جونم امروز مامانی رفته بود سونوگرافی تا غربالگری انجام بده همونجا هم بهش گفتن که شما یه کاکل زری هستی یعنی شما دیگه میشی پسر خاله رامیلا الهی دورت بگردم عزیزکم زود بیا دوست دارم بغلت کنم و محکم ماچت کنم انشالله که صحیح و سالم بیایی دیگه باید شما رو آقا صدات کنیم ببینیم مامان و بابات اسمت رو چی می زارن بعدش می گیم آقا . . . جیگرتو بخورم باشه خاله . ...
16 آذر 1390

آزمایشهای غربالگری

  سلام خاله جونی شنبه مامانت اومد خونه ما که بره خونه مادر بزرگت تا با هم برن آزمایشگاهی که گفته بودم ولی مادر بزرگت زنگ زد وگفت که می خواد بره مشهد برای روز عرفه این شد که مامان بهناز موند خونه ما تا فرداش باهم بریم بیمارستان پارس تا اونجا آزمایش بدیم . یکشنبه صبح بارونی می بارید که نگو و نپرس آماده شدیم منهم رامیلا رو دادم به باباش تا ببره مغازه نگه داره تا ماکارمون رو انجام بدیم وقتی رفتیم نزدیک دو ساعت معطل شدیم اول یه سونوگرافی انجام شد خیلی طول کشید آخه مامانت می گفت که شما خواب بودی و اصلا تکون نمی خوردی بعدش یه آزمایش خون البته گفتن که این خونها می ره آلمان و بعد از چند هفته نتیجه اش معلوم میشه می بینی یه کاری ...
16 آبان 1390

این روزهای تو مامانت

  سلام خاله جون خوبی من که نمی دونم ولی مامان پنجشنبه ساعت 9 بود که با مامانی رفت دکتر و وقتی که اومد گفت که دکتر آزمایشهاش رو دیده و گفت که کم خونی داره و یک سری آزمایشان غربالگری از طریق خون و سونوگرافی براش نوشته که باید بره آزمایش بده و قرار بره آزمایشگاه نسل امید تو چهارراه جهان کودک انشالله که دیگه این آزمایشات رو مامانت بده خیال همه ما راحت میشه شاید تا اون موقع معلوم بشه شما چی هستی دخمل یا پسر انشالله هر چی که هستی سالم و سلامت باشی انشالله راستی خاله جون رامیلا راه میری نیستی ببینی که چه کیفی میکنم قند تو دلم آب میشه انشالله خودت که راه بیفتی مامانت می فهمه می چه می گفتم انشالله دوست دارم بره کوچولو . ...
13 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ زندگی ❤ می باشد