رادین رادین ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

❤ زندگی ❤

تولدت مبارک خاله جونم

سلام من خیلی خسته ام  همین الان اومدم خونه دوش بگیرم برم بیمارستان یا خونه مامانم دیشب تا  صبح پیش نی نی  و  خواهرم بودم وای که چه شب بدی بود می یام همه رو تعریف میکنم فقط خواستم بگم رادین ما ساعت یک و چهل و پنج دقیقه صبح چهارشنبه سوم خرداد هزار و سیصد و نود ویک بدنیا اومد وزنش ٣٢٠٠ قدش ٥٠ سانت بقیه رو هم بخدا یادم نیست سر فرصت همه رو مینوسم تولدت مبارک رادین خاله خوش اومدی اول از همه هم بغل خودم اومدی و من شما رو بغل کردم بوسسسسسسسسسسسسسسسسس ...
3 خرداد 1391

منتظریم . . .

سلام امروز مامانت رو از صبح بردن بیمارستان مامانی زنگ زد گفت که از صبح درد داره بهناز منم الان زنگ زدم به مامانی گفت که بهناز رو بستری کردن ولی هنوز بچه بدنیا نیومده شایدامشب بیمارستان بمونی گفتن باید همین جا باشه تا بچه بدنیا بیاد فعلا تا بدنیا اومدن شما بایییییییییییییییییییی .
2 خرداد 1391

شمارش معکوس شروع شده

  لحظه دیدار نزدیک است امروز مامانی زنگ زد گفت که دیشب بهناز رو بردیم بیمارستان دردش گرفته بود ولی گفتن که زوده دردها باید هر دو دقیقیه یک بار باشه و برگشتن خونه از دیشب تا حالا بهناز درد داره و باید ببینیم کی شما تشریف فرما میشید ولی دیگه حداکثر تا ٣ خرداد فرصت دادن ولی گفتن ٤ خرداد حتمی هستش باید دید شما کی می یایی بیچاره مامان بهناز خیلی درد رو باید تحمل کنه تا شما رو ببینه ما هم که استرس هممون رو گرفته با صدای تلفن میگم که وای بهناز داره زایمان می کنه خلاصه کلی حول کردیم چون من خودم سزارین کردم زمانش مشخص بودولی این چیزیش معلوم نیست انشالله به سلامتی وارد خانواده بشی رادینم خاله جان خیلی دوست دارم زودخاله بشم پ...
1 خرداد 1391

نی نی ما اسم دار شد

  سلام به نی نی خاله خوبی عزیزم بالاخره بعد از مدتها مامان و بابا اسم شما رو انتخاب کردن البته منهم خیلی این اسم رو دوست داشتم و پیشنهاد دادم عشق خاله رادین جونم مبارکت باشه اسم نانازت دیروز هم رفته بودم خونه شما و از سیسونی شما عکس گرفتم که عکسهاش رو برات می زارم مامان بزرگت و عمه ات هم اومده بودن من و مامانی و مامان بهناز هم بودیم همراه با رامیلا که تمام لباسهای شما رو تن رامیلا می کردیم و عکس می گرفتیم . بفرمایید ادامه مطلب   خاله جونم خیلی زیاد بودولی ...
10 ارديبهشت 1391

تولد مامان بهناز

  سلام جوجه خاله امروز تولد مامان بهناز شماست انشالله که مبارکش باشه می دونی مامانی خیلی منتظرته دوست داره زود ببینتت البته دیگه زیاد نمونده انشالله تا چند هفته دیگه تو می یایی به جمع ما پنجشنبه ای که گذشت رفتیم یافت آباد بازار مبل خلیج فارس برای شما تخت گرفتیم خیلی خوشگله هر وقت عکس بگیرم برات می زارم اسباب بازی هم گرفتیم و یه سری وسایل دیگه مبارکت باشه خاله جونم دیروز هم مامانی رفته بود دکتر خدا رو شکر همه چی خوبه و منتظر ورود شما دوست دارم زود زود بغلت کنم و ببینمت عزیزم می بوسمت خاله جون از طرف تو هم به مامانت تبریک می گم . مامان جون تولدت مبارک مامان بهناز همراه شما با...
21 فروردين 1391

تولد بابا امید

                  سلام شوکولات خاله خوبی سال نو مبارک الان دیگه 10 روز که وارد سال91 شدیم و دیگه کم کم باید منتظر اومدن شما باشیم عیدت مبارک باشه گلم . خوب دیروز یعنی 9 فروردین تولد بابایی بود البته الان که دارم این رو می نویسم ساعت 2 نیمه شبه دیروز کلی مهمون داشتم و نتونستم بیام بنویسم همش خونه شما بودیم بعد برگشتیم یه بار دیگه رفتیم کلی مهمون بازی بود دیگه ببخشید بله داشتم میگفتم تولد بابا امیدت بود انشالله که مبارک باشه البته می خواهیم تولد بابایی رو یه روز دیگه مفصل  بگیریم چون دیروز همش مهمون بازی عید بود و قشنگ نتونستیم تولد بگیریم انشالله که همیشه با ...
10 فروردين 1391

سال نو مبارک

   سلام عزیز خاله خوبی الان که این رو برات می نویسم چند ساعت بیشتر نمونده تا سال 90 تموم بشه و بریم تو سال 91 سالی که شما می خواهی بدنیا بیایی تا چند ساعت پیش مامانی و بابایی پیش ما بودن با هم رفتیم خرید و بعد رفتن فردا بعد از سال تحویل می یایی انیجا تا بریم خونه مامانینا بعدش هم میریم کاشان اولین مسافرتت به حساب می یاد انشالله دوماه دیگه شما بدنیا می یایی راستی مامانی چند هفته پیش رفت سونوگرافی و عکس سه بعدی شما رو گرفت خیلی بامزه بود دماغت هم گنده بود می گفتن گردی صورتت مثل منه نمی دونم اگه شبیه من باشی خیلی خوشگلی ههههههههههههههه عزیزم انشالله امسال سال خوبی  برای  همه   ما باشه تو که الان فرشته ای و ...
1 فروردين 1391

سالگرد ازدواج مامان و بابا

  سلام به نی نی خوبی خاله این چند وقته خیلی اتفاقات افتاد شما اسباب کشی کردید همین طور ما انگشت پام خونه شما شکست سنگ کابینت افتاد روی پام و انگشتم از دو جا شکست خیلی این چند وقته سخت بود مخصوصا جابجاییها خیلی اذیت کرد همه رو ولی شما جات خوب بود رامیلا هم کلی شیطنت میکرد اومدم بگم که امروز یعنی ٨ اسفند سالگرد ازدواج مامان وباباته امسال دومین سالگردشونه که از امسال سه نفر شدن شما زرنگ بود زودی اومدی که مامانی و بابایی زود سه نفر بشن کار خوبی کردی آفرین مامانت همش میگه اینقدر دوست دارم نی نی من بدنیا بیاد بغلش کنم راستش منهم دوست دارم زود خاله بشم این مامان و بابات هم که خیلی تنبل هستن هنوز اسم انتخاب نکردن تا ما شما رو با اسم...
8 اسفند 1390

امان از دست نی نی

  سلام نی نی کوچولو دیروز مامانت رو خیلی ناراحت کردی چونکه می گفت تکون نمی خوری بعد هم که خیلی نگران شده با بابات باهم رفتن بیمارستان و یکسری آزمایش از مامانی گرفتن و یک نوار انقباض خدا رو شکر خوب بوده ولی خوب دیگه مامانت خیلی ترسیده دیگه مامانی رو اذیت نکنی عزیزم اونجا حسابی تکون بخور تا مامانت نگران نشه این روزها مامانت در حال جمع کردن اسباب و اثاثیه خونتونه انشالله چند روز دیگه میرید خونه جدید پس تو هم نی نی خوبی باش و مامان رو نگران نکن خاله جونم آفرین دوستت دارم خیلی زیاد . ...
2 بهمن 1390

خرید خونه جدید

  سلام به کوچولوی خاله خوبی خاله جونم می دونم الان جات راحته خوبی همش گرفتی خوابیدی و تو همین موقعیت که شما همش خوابی مامانی و بابایی می رفتن دنبال خونه آخه دارن خونه رو عوض می کنن بالاخره بعد از این همه جستجو دیروز که با من رفته بودن دنبال خونه یه اولین خونه رو پسندیدن و معامله کردن می بینی خاله چقدر پاقدمم سبکه سریع خونه پیدا شد آره عزیزم خونه جدیدتون مبارک باشه انشالله دیگه شما اونجا بدنیا می یایی البته منظورم اینکه بعد از تولد می ری اونجا حالا دیگه از فردا که پنجشنبه است بریم خونه شما تا کمک کنیم وسایلاتون رو جمع کنیم عزیزم دوستت دارم زودباش بیا دیگه دلم برات تنگ شده عسلی خاله . ...
14 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ زندگی ❤ می باشد