رادین رادین ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

❤ زندگی ❤

حال و روز شما

  سلام جیگر خاله امروز مامان رفته بود دکتر جواب آزمایشها و سونوگرافی غربالگری سری دوم رو هم برده خدا رو شکر خوب بود راستی بازم رفتیم سونو گفتن که پسر بازم نمی دونیم ما رو معطل خودت کردی وروجک پنجشنبه هم رفتیم کمی لباس برات خریدیم منم یه شلوار لی کوچمولو برات گرفتم انشالله که مبارکت باشه نمی دونم خوشت می یاد یا نه ولی قشنگه عزیزم بازم شک داریم ولی خوب دیگه چکار کنیم باید خریدت رو انجام بدیم انشالله که درسته عزیز خاله دوست دارم بوسسسسسسسسسسسسسسسس. ...
11 دی 1390

کاکل زری یا ناز پری . . .

  سلام نی نی امان از دست تو ما رو سر در گم کردی امروز بابا مامانت رفته بودیم سونوگرافی خانم دکتر گفت که احتمالا دختر آخر ما نفهمیدیم که دخملی یا پسر حالا مامانت باید یه چند وقت صبر کنه تا قشنگ مطمئن بشه تا اون موقع تکلیف ما هم معلوم بشه آخه مامانی می خواد برات لباس بگیره سیسمونی بخره زود باش دیگه تکلیف ما رو روشن کن آفرین نی نی خوبببببببببببببببببببببببببببب دوست دارم بوس بوس . راستی امروز که رفتیم سونوگرافی ازت فیلم گرفتم بخدا من قشنگ پاهات رو می دیدم راستی وزنت ٢٣٦ گرم بود خیلی کوچمولویی انشالله هر چی باشی سالم باشی . ...
3 دی 1390

رفیق قلقلی

  این شعر برای شما که می دونم بزرگ بشی عاشق توپ می شی اي توپ قلقلي بدو كوچولوي فسقلي بدو بپر بالا  بيا پايين برو تو هوا بخور زمين   توپ قشنگم مي دوني كه خيلي ناز و شيطوني؟ پر مي كشي توي هوا قل مي خوري روي زمين ميري بالا مياي پايين   ديروز چه  شيطون شدي! روي درخت  پريدي همونجا پنهون شدي   خواستم تو رو بيارم روي زمين بذارم چشمم تو را خوب نمي ديد دستم  بهت نمي رسيد درخته  را تكون دادم تو افتادي روي زمين   گرفتمت دو دستي رفيق من تو هستي ...
28 آذر 1390

کاکل زری خوش اومدی

  سلام خاله جونم امروز مامانی رفته بود سونوگرافی تا غربالگری انجام بده همونجا هم بهش گفتن که شما یه کاکل زری هستی یعنی شما دیگه میشی پسر خاله رامیلا الهی دورت بگردم عزیزکم زود بیا دوست دارم بغلت کنم و محکم ماچت کنم انشالله که صحیح و سالم بیایی دیگه باید شما رو آقا صدات کنیم ببینیم مامان و بابات اسمت رو چی می زارن بعدش می گیم آقا . . . جیگرتو بخورم باشه خاله . ...
16 آذر 1390

آزمایشهای غربالگری

  سلام خاله جونی شنبه مامانت اومد خونه ما که بره خونه مادر بزرگت تا با هم برن آزمایشگاهی که گفته بودم ولی مادر بزرگت زنگ زد وگفت که می خواد بره مشهد برای روز عرفه این شد که مامان بهناز موند خونه ما تا فرداش باهم بریم بیمارستان پارس تا اونجا آزمایش بدیم . یکشنبه صبح بارونی می بارید که نگو و نپرس آماده شدیم منهم رامیلا رو دادم به باباش تا ببره مغازه نگه داره تا ماکارمون رو انجام بدیم وقتی رفتیم نزدیک دو ساعت معطل شدیم اول یه سونوگرافی انجام شد خیلی طول کشید آخه مامانت می گفت که شما خواب بودی و اصلا تکون نمی خوردی بعدش یه آزمایش خون البته گفتن که این خونها می ره آلمان و بعد از چند هفته نتیجه اش معلوم میشه می بینی یه کاری ...
16 آبان 1390

این روزهای تو مامانت

  سلام خاله جون خوبی من که نمی دونم ولی مامان پنجشنبه ساعت 9 بود که با مامانی رفت دکتر و وقتی که اومد گفت که دکتر آزمایشهاش رو دیده و گفت که کم خونی داره و یک سری آزمایشان غربالگری از طریق خون و سونوگرافی براش نوشته که باید بره آزمایش بده و قرار بره آزمایشگاه نسل امید تو چهارراه جهان کودک انشالله که دیگه این آزمایشات رو مامانت بده خیال همه ما راحت میشه شاید تا اون موقع معلوم بشه شما چی هستی دخمل یا پسر انشالله هر چی که هستی سالم و سلامت باشی انشالله راستی خاله جون رامیلا راه میری نیستی ببینی که چه کیفی میکنم قند تو دلم آب میشه انشالله خودت که راه بیفتی مامانت می فهمه می چه می گفتم انشالله دوست دارم بره کوچولو . ...
13 آبان 1390

اولین کادوی عسلی

  سلام عسل خاله اومدم ببینم خوبی جیگرم راست خاله جون اولین کادوت رو گرفتی آره خاله از خودم برات یه ست از لوازم بهداشتی جانسون گرفتم و یک پیش بند خوشگل و ناز دوست داشتم که اولین کادو مال خودم باشه تا هر وقت بدنیا اومدی ببینی چه خاله ماهی داری جیگر تو بخورم که هنوز نداریش کوچولو موچولوی خاله می بوسمت . بوسسسسسسسسسسسسس ...
29 مهر 1390

این روزهای تو و مامانت

                        سلام خاله جونی خوبی عزیزم شما رو نمی دونم ولی حال مامانت اصلا خوب نیست همش حالت تهوع داره و هی ناله می کنه چیزی نمی تونه بخوره وروجک داری کلی مامانت رو اذیت می کنی عیبی نداره صبر کن وقتی بیایی می بینی که چقدر حال مامانت خوب میشه و همه چی رو فراموش می کنه من که هر چی بهش می گم باور نمی کنه حقم داره آخه وقتی مامان می شی به معنای کاملش می فهمی که ای بابا اینا که چیزی نیست همش فدای سر بچه ام خاله جون من  که اینطوری بودم وقتی رامیلا به دنیا اومد دیگه هیچ دردی و هیچ خستگی رو متوجه نمی شدم قربونت برم تو هم و...
16 مهر 1390

هنوز خیلی کوچولویی

  سلام کوچولو موچولو امروز معلوم شد که شما یه نی نی ٦ هفته و ٥ روزه هستی . امروز مامانت با مامانی رفته بودن بیمارستان صارم و پیش دکتر رحیمی اون مامانت رو معاینه کرده و گفته که شما ٦ هفته داری انشالله زود زود بزرگ شی راستی مامانت از درد دندون ناله می کنه و باید بره دندونش رو بکشه تو قوی باش تا مامانت راحتتر بتونه دندونش رو بکش آفرین نی نی خوب . ...
10 مهر 1390

با تو بودن . . .

  سلام فرشته آسمونی خاله خوبی عزیزم دیروز اولین گردش خانوادگیت رو رفتی همه با هم خانواده ما با مامان و بابات اول رفتیم هایپراستار خرید کردیم و بعد هم رفتیم دربند که شام بخوریم خیلی خوب بود هوا خنک رو به سردی بود شام هم خیلی خوشمزه بود فقط جای تو خالی بود دختر خاله ات هم که نگو همش شیطونی می کرد و بابات با رامیلا بازی می کرد و اون هم که کیف می کرد عزیزم انشالله زود زود بیایی و باهم بازی کنیم و باهم به گردش بریم قربونت برم من خاله جونم راستی عزیزم اگه انشالله به سلامتی بدنیا بیایی میشی خردادی یعنی خرداد سال ١٣٩١ شما رو می بینیم انشالله خدا جونم پس تا اون موقع خودت مواظب فرشته ما باش . بوسسسسسسسسسسسس برای فرشته خاله .   ...
2 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ❤ زندگی ❤ می باشد